به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حضرت آیت الله مظاهری در درس اخلاق خود به شرح حدیث بیست و ششم از شرح چهل حدیث پرداخته اند، که تقدیم علاقه مندان می گردد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
روایتی از امام هفتم، حضرت موسیبنجعفر«سلاماللهعلیه» در تحف العقول آمده است که میفرمایند:
«يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ أَجْرٌ فَلْيَقُمْ فَلَا يَقُومُ إِلَّا مَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّه»[1]
در روز قيامت منادي ندا ميدهد که: هركس اجر و ثوابش بر عهدۀ خداست برخيزد! در اين هنگام تنها كسانى كه ديگران را بخشيدهاند و در صدد اصلاح بين مردم بودهاند از جا بر ميخيزند که اجر آنها بر عهدۀ خداوند است.
در واقع کساني که بر خداي تعالي حق دارند، آنجا به نداي منادي برميخيزند. خیلی مهم است افرادی حق بر خدا داشته باشند. آنها چه کسانی هستند؟ دستهای بلند میشوند و میگویند: ما حقّ بر خدا داریم، حق بر خدای ما از این بابت است که در دنیا اهل عفو بودیم و به واسطۀ عفومان اصلاح ذاتالبین میکردیم. پروردگار عالم حقّشان را ادا میکند و پاداش خاصی به آنها عنایت میفرماید.
روایت، روایت عجیبی است؛ زیرا در قیامت که همه باید با عفو و چشم پوشی خداوند متعال بهشتی شوند، طبق این روایت، گروهی بهواسطۀ عمل خودشان به بهشت میروند و پاداش خاصّی نیز به ایشان تعلّق میگيرد.
قرآم کریم، یکی از صفات متّقین که استحقاق برخورداری از بهشت و مغفرت خداوند را دارند، همین «عفو» میداند: «الْعافينَ عَنِ النَّاس»[2].
خداوند تعالى در قرآن خطاب به پيامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» مىفرمايد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين»[3].
فضیلت عفو و گذشت، اوّل باید در خانه، در زندگی و بین اعضای خانواده حاکم گردد. باید توجه شود که توافق اخلاقی صددرصد در میان زن و شوهر محال است. ظاهراً فقط امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» چنین توافق اخلاقی داشتهاند، آن هم برای اینکه آن دو بزرگوار نور واحدند و یکی هستند، توافق اخلاقی صددرصد دارند.[4] وگرنه، زن و شوهر هرکه باشند، ممکن نیست توافق اخلاقی کامل بین آنها برقرار شود. اگر پنجاه درصد توافق اخلاقی داشته باشند، خیلی خوب است، ولی برای برخورداری از یک زندگی موفق و نمونه، باید آن پنجاه درصد باقیمانده را با عفو، گذشت و ندیده گرفتن جبران کنند. اگر نتوانند عفو را در زندگی حاکم کنند، توافق اخلاقی نیست و در اثر آن، جرّ و بحث شروع میشود، بیمهریها وارد خانه شده، موجب بروز اختلاف خواهد شد. بعضی اوقات جدلها، منجر به سوختن و ساختن میشود که یک عمر، مرگ تدریجی است. به همین خاطر است که برخی زن و شوهرها، همدیگر را دوست ندارند. دستهای از آنان با بیباکی به سمت طلاق میروند، که مبغوضترینِ حلالها است. امام صادق«سلاماللهعلیه» ميفرمايند: «مَا مِنْ شَيْءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّلَاقِ»[5].
دستۀ دیگری نیز مجبورند بسوزند و با هم بسازند. وقتی عفو و گذشت نباشد، وقتی ایثار و فداکاری نباشد، به واسطۀ فقدان توافق اخلاقی، به واسطۀ جرّ و بحثها، به محبّت آنها ضربه میخورد، شیشۀ محبّت میشکند و پیوند کردن شیشۀ شکسته، بسیار مشکل است. در حالیکه اگر اهل عفو باشند، به آن میزان توافقی که دارند، قناعت میکنند و با گذشت و چشم پوشی، زندگی را اصلاح میکنند. بهعبارت دیگر، گذشت آنها جای آن پنجاه درصد توافق را میگیرد و توافق اخلاقی آنها صددرصد میشود. یعنی پنجاه درصد که ندارند را نمیبینند و آن پنجاه درصد که دارند را میبینند. این افراد مثبت بین هستند و خوبیها و نیکیها را میبینند، از این جهت چرخ زندگیشان میچرخد.
مثبت ديدن و پرهيز از منفيبافي و منفينگري، خود يک عامل مستقل براي بهبود روابط خانوادگي و برخورداري از زندگي سالم است.
اساساً لازم است همه در زندگی مثبتنگر باشند. منفينگري و دنبال کردن بديها و نواقص، شيوۀ مگس است. وقتي مگس وارد يک باغ میشود، بهجاي ديدن گل و گیاه و استفاده از زيباييها، اشياء کثيف را پيدا ميکند و روي زبالهها مينشيند. در روایات میخوانیم که انسانهای بد، مثل مگس، محاسن دیگران را رها میکنند و به دنبال عیوب و پلیدیها هستند.[6] انسان بايد مانند زنبور عسل، با مثبتنگري، بهدنبال خوبيها و زيباييها باشد و عيوب و نواقص را نبيند. از پیامبر«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» روایت شده است که مؤمن، مانند زنور عسل، دنبال خوبیها و پاکیزگیها است.[7]
هر زن و مردي، نواقصي دارند. همسر آن زن يا مرد، بايد به جاي تمرکز روي نواقص و ديدن عيبها، خوبیها و صفات نيک او را ببيند و از او قدرداني کند. بخشيدن و نديدن بديها و ديدن امتيازها و خوبيها، بسيار سفارش شده و بنابر روايت امام هفتم، اجر و پاداش آن بر عهدۀ خداوند متعال است.
قرآن کریم معمولاً به دنبال «عفو»، کلمۀ «صفح» را بیان میفرماید. عفو، مرتبۀ اوّل است و مرتبۀ بالاتر آن که قرآن از ما میخواهد، صفح است. معنای صفح این است که انسان علاوه بر گذشت، باید ندیده بگیرد، باید به دل نگیرد و کینهتوزی نداشته باشد: «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا»[8].
بهعبارت روشنتر، توصیۀ اکید قرآن کریم این است که عفو کنید، از همدیگر بگذرید، ولو از حقّ خودتان بگذرید، امّا در این گذشت، کینهتوزی نباشد و به دل نگیرید و فراموش کنید.
به دنبال آن میفرماید: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ»[9]؛ یعنی آیا دوست ندارید که خدا از شما بگذرد؟ اگر میخواهید که مشمول عفو پروردگار گردید، خودتان همدیگر را عفو کنید و از هم بگذرید.
اگر «عفو» و «صفح»، در زندگی جایگاه داشته باشد و حاکم شود، زن و شوهر با هم رفیق هستند، زندگی برای آنها لذتبخش است و فرزندان سالم به جامعه تحویل میدهند؛ ولی اگر «عفو» و «صفح» در یک خانه نباشد، زندگی اهل آن خانه زندگی نیست، مردگی است، مرگ تدریجی است. وای به آن زن و شوهری که محبّت ندارند، عفو و گذشت و صفح ندارند! چه مصائبی در خانه به آنها تحمیل میگردد و بچههای آنها نیز معمولاً عقدهای هستند و سلامت روحی ندارند.
مرتبۀ بعدی عفو، که خداوند از همه، بهخصوص از زن و شوهر میخواهد، «غفران» است. قرآن کریم میفرماید: «إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»[10]
یعنی بعد از گذشت و بعد از به دل نگرفتن، در برابر بدی طرف مقابل، به او نیکی کنید. در ادامۀ آن نیز با تأکید میفرماید: خداوند تعالی، «غَفُورٌ» و «رَحيمٌ» است. پس هماطور که ذات باری تعالی برای ما عفو و صفح و غفران دارد، ما نیز باید این صفات حسنه و فضائل اخلاقی را در وجود خویش بارور سازیم و مثل خدا، هم ببخشیم، هم به دل نگیریم و هم نیکی کنیم.
غفران از ريشۀ غفر، بر ستر و پوشش دلالت دارد و در اصطلاح به اين معناست که روي خطا، ستم يا گناه با چيزي اضافهتر از آن پوشانده شود؛ يعني علاوه بر عفو که گذشتن ظاهري است و افزون بر صفح که بخشش باطني شمرده ميشود، در مرتبۀ سوّم، انسان قادر ميشود به شخص خطاکار، احسان کند و بدي او را با نيکي پاسخ گويد.
قرآن كريم بر این مرتبه از عفو تأکید دارد. چنانکه مىفرمايد: «يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ»[11]، همچنين در آيۀ ديگري ميفرمايد: «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَة»[12].
این صفات باید بین زن و شوهر و در کانون خانواده نهادینه شود. اگر مرد یا زن از همدیگر خطا یا اشتباهی دیدند یا اگر یکی به دیگری بدی کرد، طرف مقابل باید عفو کند. عفو تنها کافی است؟ خیر، عفو تنها بغض و کینه جلو میآورد و خطرناک است. علاوه بر آن، صفح میکند، یعنی نادیده میگیرد، یعنی به دل نمیگیرد، یعنی کینهتوزی در کار نیست، یعنی درصدد انتقام بر نمیآید و رفتار او مثل وقتی است که اساساً اتفاقی نیفتاده و چیزی واقع نشده است. امّا قرآن کریم یک فضیلت بالاتر هم میخواهد و آن غفران است. یعنی اگر او بدی میکند، در پاسخ به او خوبی کند. حرفهای او نیش دارد، این به جای حرف نیشدار، حرفهای شیرین و محبّتآمیز بزند. او حقوق همسرش را مراعات نمیکند، این بهتر ادا کند. اگر اینگونه فضائل و صفات انسانی در خانهای حکمفرما گردد، رحمت خداوند متعال در آن خانه نازل خواهد شد: «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ». زندگی دنیوی اهل چنین خانهای شیرین و لذتبخش است، حیات اخروی آنها نیز معلوم است که حیات بهشتی است.
اساساً جایگاه «عفو» و جایگاه افرادی که اهل عفو بودهاند، در قیامت جایگاه والایی است، در بهشت همسایۀ چهارده معصوم«سلاماللهعلیهم» هستند، چون در دنیا از نظر فضیلت عفو، به آن بزرگواران شباهت داشتهاند. امام صادق«سلاماللهعلیه» ميفرمايند: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ مُرُوَّتُنَا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنَا»[13].
بعضی از بزرگان، بهواسطۀ عفو و گذشت، به مقامهای والایی رسیدهاند، برای خاطر اینکه مثلاً همسرشان تندخو و پرخاشگر بوده، امّا با عفو، با صفح و با غفران، زندگی را اصلاح کردهاند و از خداوند تعالی پاداش دنیوی و اخروی عمل خویش را گرفتهاند. هرکه بخواهد خانهاش آباد باشد، باید عفو و صفح و غفران را در خانه حاکم کند.
اين فضائل فقط مربوط به خانه و بين اعضاي خانواده نيست، بلکه براي همه و در هر شأن و جايگاهي، رمز موفقيّت و سربلندي است. مرحوم کاشف الغطاء«رحمتاللهعلیه» از مراجع تقليد بزرگ شيعيان است. نقل ميکنند روزي در صف نماز یک فقير خدمت ايشان رسيده و چیزي خواسته است. مرحوم کاشف الغطاء عذري ميآورد، چون ظاهراً مبلغي براي پرداختن به آن فقير همراه نداشته است. ناگهان آن فقير آب دهان به صورت ايشان مياندازد. کاشف الغطاء احساس ميکند که الان مردم او را کتک میزنند، لذا برميخيزد و خودش براي او از مردم پول جمع ميکند و مبالغ جمع شده را به فقير ميدهد.
قرآن کريم در آیهای ميفرمايد: «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها»[14]؛ بيشتر مفسّرین اين آیه را با آيۀ قصاص مرتبط دانستهاند و چنين معنا کردهاند که جزاي هر ضربهاي، به اندازۀ همان ضربه است و تجاوز از آن جايز نيست. چنانکه ميفرمايد: «أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ»[15].
امّا اين آيه، معناي ديگري نيز ميتواند داشته باشد که مربوط به اهل معرفت است. طبق آن معنا، کسي که در مقابل بدي ديگران، مثل آنها بدي کند و بدکاري و اشتباه را مثل خودش جزا بدهد، او هم مرتکب يک بدکاري شده است. در واقع، جزاي بدکاري، يک بدي مثل آن است.
مسلمان واقعي کسي است که طبق نظر قرآن کريم، در مقابل بدی ديگران، خوبی کند. اين طرز رفتار کم پیدا میشود، زيرا دل پاک ميخواهد، دلي که بتواند کینه در خود راه ندهد. دل بعضي انسانها به اندازهای پاک و صاف است که نه تنها کینه در آن راه نمييابد، بلکه عفو و صفح و غفران، در آن ملکه شده، به يک حالت مبدّل گشته و در اثر آن، اصلاً نمیتوانند عفو و صفح نکنند.
پسر آیتالله العظمی آقای مدیسهای«رحمتاللهعلیه» عصای زندگیش بود، خیلی عزيز بود. آن پسر را کشتند و سر بريدند. ايشان گفت: با علی آمدم، بدون علی میروم. همان وقت دستور داد که به قاتل کاري نداشته باشند و رهایش کنند؛ زيرا عفو براي او ملکه شده و نمیتواند نبخشد، نمیتواند صفح نکند.
اگر طلبهها و روحانيّون، مرحوم آقاي مديسهاي را سرمشق خود قرار دهند و نه براي کشته شدن فرزندشان، بلکه در ناملايماتي که در معاشرت با مردم پيش ميآيد، طبق نظر قرآن کريم: «إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا»[16]، براي مردم عفو عمومی داشته باشند، رفتارهاي غلط را نديده بگيرند و به همه، حتي کساني که به آنها بدي ميکنند، خوبي کنند، در تبليغ و ترويج دين تأثيرش را ميبينند و خيلي ميتوانند مؤثر واقع شوند.
راجع به همین مرحوم آقای مدیسهای نقل میکنند که ایشان نامهها و استفتاءها را خودش پاسخ ميداده است. گاهي نامهها حاوي اهانت و تهمت بوده است. آقای مدیسهای آن نامهها را جمع میکرده و در يک فرصت مناسب، در آب روان فرات ميريخته است که هیچ کس نبيند. بزرگان همیشه عفو و صفح داشتهاند. بنابراين هرکس ميخواهد وارد جامعه شود و با هر مسئوليّتي با مردم سروکار داشته باشد، بهخصوص روحانيّون و مبلّغها بايد بتوانند بديها، اهانتها، غیبتها، تهمتها و سرزنشها که فراوان است را ببخشند و نديده بگيرند تا در رسيدن به اهداف خود موفق شوند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در حاليکه خیلی مجهّز بودند، بدون خونریزی مکه را فتح کردند. در اولين اقدام، بتها را به دست امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» شکستند. سپس حلقۀ در خانۀ خدا را گرفتند و دعای وحدت را خواندند. مسجدالحرام مملو از دشمنان ايشان بود. کدام دشمنان؟ آن کساني که صدمات و لطمات فراواني به دوش پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» گذاشته بودند و 84 جنگ طاقتفرسا به ايشان و مسلمين تحميل کرده بودند. اکنون پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بر آنها مسلط شدهاند. با اين اوصاف، فرمودند: با شما چکار کنم؟ همۀ آنها از زن و مرد و کوچک و بزرگ، فرياد زدند: هر عقوبتي دربارۀ ما بهکار بگيريد، بهجا است؛ برای اینکه ما از هيچ کاري دربارۀ شما و عليه اسلام و مسلمانها فروگذار نکردیم. آنها گمان ميکردند که پيامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» همه را گردن ميزنند، امّا آن حضرت فرمودند: من مانند برادرم يوسف به شما ميگويم: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ»[17]. امروز هيچ سرزنشي بر شما نيست. بعد هم فرمودند: برويد که شما آزاد شدگان هستيد. و بدين ترتيب عفو عمومي اعلام کردند و همه را آزاد ساختند. [18] در اثر همان عفو عمومی بود که همه فوج فوج مسلمان شدند و شرّ بت و بتپرستی از حجاز زدوده شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً»[19]
حضرت یوسف«سلاماللهعلیه» وقتي در اوج قدرت بود، برادران خود را بخشيد. برادراني که از هيچ اذيّتي دربارۀ او فروگذار نکرده بودند؛ او را زنده در چاه انداختند. بعد هم که خدا از چاه نجاتش داد، آمدند و او را به قول قرآن، به قیمت کمی فروختند: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَة»[20]. در روایت میخوانيم به هیجده درهم فروختند.[21] حضرت یوسف رفت و به آن مقام و منزلت رسید و بالأخره عزیز مصر شد.
در نهايت برادرها رسوا شدند و در مقابل عزيز مصر که برادرشان بود سرافکنده شدند. آنگاه حضرت يوسف براي اينکه آنها شرمنده نباشند، گفت: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ»[22]؛ امروز هيچ سرزنشي بر شما نيست، خداوند ارحم الراحمين شما را ميبخشد.
پس از آن نيز براي اينکه حضرت يعقوب«سلاماللهعلیه» فرزندان خويش را براي آزار و اذيّت يوسف، سرزنش و توبيخ نکند، گفت: «نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْني وَ بَيْنَ إِخْوَتي»[23]؛ این کار زشت را برادرهایم نکردند، شيطان آنان را فريب داد. يعني تقصير را گردن شيطان انداخت و برادران را تبرئه کرد. بعد هم هرچه توانست به آنها نيکي و خدمت کرد.
سیرۀ پیامبران و اهل بیت«سلاماللهعلیهم» و نیز روش زندگی علما و بزرگان باید سرمشق زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی همه قرار گیرد و با الگوگیری از ایشان، عفو، صفح و غفران را در سرلوحۀ زندگی قرار دهند تا مشمول روایت امام هفتم«سلاماللهعلیه» شده، در قیامت سربلند گردند.
[1]. تحف العقول، ص 412.
[2]. آل عمران، 134: «از مردم در مىگذرند.»
[3]. اعراف، 199: «گذشت پيشه كن، و به [كار] پسنديده فرمان ده، و از نادانان رُخ برتاب.»
[4]. ر.ک: اندیشههای ناب، دفتر اوّل: سیره و فضائل حضرت زهرا«س»، ص 48.
[5] . الكافي، ج6، ص54.
[6]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج20، ص: 269.
[7]. بحار الانوار، ج 61، ص 238.
[8]. نور، 22: «و بايد عفو كنند و گذشت نمايند.»
[9]. نور، 22: «مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟»
[10]. تغابن، 14 : «و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد، به راستى خدا آمرزنده مهربان است.»
[11]. قصص، 54: «و [براى آنكه] بدى را با نيكى دفع مىنمايند.»
[12]. مؤمنون، 96: «بدى را به شيوهاى نيكو دفع كن.»
[13] . الأمالي( للصدوق)، ص289.
[14]. شوری، 40: «و جزاى بدى، مانند آن، بدى است.»
[15]. مائده، 45: «جان در مقابل جان، و چشم در برابر چشم، و بينى در برابر بينى، و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان»
[16]. تغابن، 14: «و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد.»
[17]. یوسف، 92: «امروز بر شما سرزنشى نيست. خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است.»
[18]. بحار الانوار، ج 21، ص 131.
[19]. نصر، 1-3: « به نام خداوند رحمتگر مهربان، چون يارىِ خدا و پيروزى فرا رَسَد، و ببينى كه مردم دستهدسته در دين خدا درآيند، پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه، كه وى همواره توبهپذير است.»
[20]. یوسف، 20:«او را به بهای ناچیزی-چند درهم- فروختند.»
[21]. تفسیر العیاشی، ج 2، ص 172.
[22]. یوسف، 92: «امروز بر شما سرزنشى نيست. خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است.»
[23]. یوسف، 100: «شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد».